الیناالینا، تا این لحظه: 16 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

دفترخاطرات الینا

لبخند

اولین لبخند معنی دار ت تو ی یک ماهگیت بود یعنی یک لبخند ارادی که با اون انگار دنیارو به من و بابادادی یک و نیم ماهه که بودی بغل کردن رو میفهمیدی ،با صدای بلند ذوق می کردی و دست و پا میزدی که بغلت کنیم ...
28 تير 1390

ستاره باران

                                                                                          عزیزدلم,کوچولوی دوست داشتنی من,نمیدونی لحظه ای که به دنیا اومدی وبغلت کردم چقدرقشنگ وفراموش نشدنیه   &nbs...
28 تير 1390

تحول بزرگ

یک روز سرد زم ستونی 18 اسفند دختر من ناز دونه مامان 3 ماهه شدی و با هر چیزی که جلوت میذاشتم حرف میزدی و صداهای جالبی در می آوردی مثل بووو........................ .   ................................قور.....................................................بونت برم 4 ماهه که شدی چرخیدی روی شکمت .مدل شیر خوردنت صدات وحرکاتتعوض شد و بعد تحول بزرگی ایجاد شده بود عزیزم نمیدونی چه دنیایی به من داده بودی با اینکارای شیرینت   اولین روزهای شش ماهگیت سینه خیزرفتن روشروع کردی وتاشش ونیم ماهگیت 4دست وپا می رفتی وازتنهاچیزی که میترسیدی جاروبرقی بود    شیطونک من میتونی تصور کنی چقدردنبالت بودم؟ اولین خرابک...
28 تير 1390

شیطونی

ازروروَک نشستن وتوبغل موندن بدت می اومد هرجاکه میرفتم مثل یه اُردک دنبال من بودی وخودت رومثل یه بچه گربه بمن من میمالیدی  همش میخواستی شیطونی کنی جوجوی مامان   ...
28 تير 1390

اولین قدم ها

وقتی که یه چیزی روازت میگرفتیم دستاتومشت میکردی میاوردی جلو وتمام تنت رومیلرزوندی قرمز می شدی که بهت بدیم وای که چقدرشیرین بودی دخم لم   11ماهه که شدی راه اُفتادی وای که اگه ازشیطونیات بگم........................................ .... ..   عاشق ماشین شارژی ای بودی که مامان جون پری واسه تولد یک سالگیت خریده بود              عاشق آب بازی  عاشق دَدَر رفتن وقتی که میخواستیم بریم بیرون میرفتی سراغ لباسات ومیکشیدی روی سرت فکر میکردی حاضرشدی  میرفتی جلوی در   ای ناااااااااااااااااااااااقلای مامان ...
28 تير 1390

هدیه آسمانی

عزیزم ماهمینطورشاهد بزرگ شدنت مثل غنچه ای که تبدیل به گل میشه هستیم واز  باهوش بودنت وسالم بودنت وبه خاطرهمه چیزهای خوبت که خدابهمون داده متشکریم              ...
24 تير 1390